پاییز فصل افتادن نیست؛ فصل رها کردن است.

درخت، برگ‌هایش را با اندوه از دست نمی‌دهد؛ او حکمتِ سبک‌بالی و پذیرش را به نمایش می‌گذارد. در این عریان شدن، ضعفی نیست، بلکه شجاعتِ آشکار کردنِ اصالت خویش است. شاخه‌هایی که تمام بهار و تابستان زیرِ نقابِ سبز پنهان بودند، اکنون حقیقتِ استوار و بی‌پرده‌ی خود را به آسمان عرضه می‌کنند.

ما انسان‌ها نیز برگ‌هایی داریم؛ باورها، خاطرات و دلبستگی‌هایی که روزی به ما طراوت می‌بخشیدند، اما اکنون سنگینی می‌کنند. پاییز به ما می‌آموزد که رها کردن، پایان نیست، بلکه فرصتی است برای بازگشت به خویشتنِ حقیقی. این فصل، درسی در باب زیبایی‌شناسیِ فناست؛ دعوتی است به پذیرش این حقیقت که گاهی برای اوج گرفتن، ابتدا باید آموخت که چگونه به زیبایی فرو افتاد.

  • .. ــاوقــ ـــاتـــ ..
  • دوشنبه ۲۲ مهر ۰۴

در کوچه های سکوت

نام تو را بر بخار شیشه‌ی کافه می‌نویسم

ساعت

عقربه‌ای سمی است

که آرام

خونِ صبر را در رگ‌هایم می‌خشکاند.

پشت این میز

دو فنجان قهوه‌ی سرد شده‌ایم؛

یکی من،

که از دهان افتاده‌ام،

دیگری تو،

که هرگز نیامدی.

نگرانی،

این کرمِ ابریشمِ پیر،

تمامِ پیله‌ی تنهایی‌ام را جویده است

و من مانده‌ام

عریان

در برابر هجومِ ثانیه‌ها.

صبر اما

نام دیگرِ فراموشی است،

و من

حافظه‌ی درختم

که هر پاییز

رفتنِ برگی را

تا بهارِ دیگر

به سوگ می‌نشیند.

گمشده‌ی من،

آیا هنوز کوچه‌ای به نام ما باقی مانده؟

یا در ازدحامِ این شهرِ بی‌خاطره

تنها منم

که ردِ پایت را

بر سنگفرش‌های خیسِ خیابان

می‌بویم و

به خانه نمی‌رسم؟

«اوقات»

  • .. ــاوقــ ـــاتـــ ..
  • شنبه ۱۳ مهر ۰۴

نسل من و تو (۲)

تفاوت‌های نسلی که در ایران بین دهه‌های مختلف مانند دهه شصت و نسل‌های جدیدتر مشاهده می‌شود، به هیچ وجه مختص ایران نیست و یک پدیده کاملاً جهانی است. در سراسر دنیا، نسل‌ها بر اساس تجربیات، ارزش‌ها، و شرایط اجتماعی، اقتصادی و فناوری دوران خود، ویژگی‌های متفاوتی پیدا می‌کنند.

چرا تفاوت نسلی به وجود می‌آید؟

  • .. ــاوقــ ـــاتـــ ..
  • جمعه ۱۲ مهر ۰۴

نسل من و تو

در آلبوم دل هر دهه شصتی، عکسی از یک ظهر تابستانی هست: با پاهای برهنه روی آسفالت داغ کوچه، در حالی که صدای گزارش فوتبال از رادیوی همسایه با صدای «بستنی کیم!» مرد دوره‌گرد در هم می‌آمیزد. دنیای آن‌ها دنیای لمس کردن بود. لمس جلد زرورقی دفتر مشق، لمس دکمه‌های سفت تلفن نارنجی خانه، و لمس اسکناس تانخورده‌ای که برای خرید یک «ویفر مینو» از بقالی سر کوچه، عیدی گرفته بودند.

  • .. ــاوقــ ـــاتـــ ..
  • چهارشنبه ۱۰ مهر ۰۴

عدالت غایب؛ نجواهای شیطانی و سکوت خدا

در پهنه‌ی گیتی، آنجا که ترازوی عدالت را غبار بی‌تفاوتی پوشانده و کفه هایش به سنگینی زر و زور به یک سو خمیده‌اند، فریادی خفته در گلوگاه انسانیت است. فریادی که در هیاهوی روزمرگی‌ها و قهقهه‌های مستانه‌ی قدرت، به نجواهای شیطانی بدل گشته و در گوش جان آدمی زمزمه می‌شود. این، داستان تلخ روزگار ماست؛ روایتی از سیطره‌ی تاریکی بر سرزمین دل‌ها و کم‌رنگ شدن آن نور ازلی که روزگاری راهنمای بشر بود.

  • .. ــاوقــ ـــاتـــ ..
  • دوشنبه ۱۸ شهریور ۰۴

ایوانِ دو راهـ ـی

اما شب‌ها،

وقتی سکوت، دهانِ همهمه را می‌بندد،

پنجره‌ای رو به بی‌نهایت باز می‌شود.

نسیمی از کوچه‌هایی می‌آید

که هیچ نقشه‌ای نشان نمی‌دهد.

عطرِ سیبی به مشام می‌رسد

که در هیچ باغی نروئیده است.

و من،

پرنده‌ای می‌شوم با دو بالِ ناهمگون.

یک بالم،

خیسِ بارانِ خاطره‌هاست

و سنگین از میوه‌های این باغِ خاکی.

بالِ دیگرم اما،

تشنه‌ی پرواز در نوری‌ست

که از دور سو سو می‌زند.

دلبسته‌ی خانه‌ای آن‌سوی این پنجره،

که در آن هیچ دیواری فرو نمی‌ریزد

و هیچ ریسمانی پاره نمی‌شود.

اینجا،

وابسته‌ی این سایه‌هایم.

آنجا،

دلبسته‌ی آن آفتاب.

و هر روز،

این منم،

که بر لبه‌ی این ایوانِ دو راهی،

میانِ ماندن و رفتن،

شعرِ دلتنگی‌ام را زمزمه می‌کنم.

«اوقات»

  • .. ــاوقــ ـــاتـــ ..
  • پنجشنبه ۱۴ شهریور ۰۴

سفری از من به ما

در پهنه‌ی بی‌کران هستی، هر یک از ما چون نُتی سرگردان در سکوتی عمیق زاده می‌شویم. در آغاز، تنها ملودیِ وجودِ خویش را می‌شنویم؛ ضرب‌آهنگ قلبمان، پژواک خواسته‌هایمان و فریاد دردهایمان. این نخستین پرده از نمایش زندگی است: فردیت محض. در این مرحله، جهان صحنه‌ای است که تنها برای ایفای نقش ما ساخته شده و دیگران، بازیگران مکمل داستان ما هستند.

  • .. ــاوقــ ـــاتـــ ..
  • جمعه ۱ شهریور ۰۴

انتخابِ اختیار

اختیار، سنگین‌ترین هدیه‌ای است که به انسان داده شده است. ما به این جهان پرتاب می‌شویم، نه با یک دفترچه‌ی راهنما، بلکه با یک قلم خالی و صفحاتی نانوشته. این قلم، همان قدرت انتخاب ماست.

فلسفه‌ی این هدیه، در تضاد شگفت‌انگیز آن نهفته است: ما آزادیم که انتخاب کنیم، اما در انتخاب شرایط اولیه‌مان هیچ اختیاری نداشته‌ایم. ما خانواده، جغرافیا و ژن‌های خود را انتخاب نمی‌کنیم. این‌ها مصالح خامی هستند که در دستان ما گذاشته شده‌اند؛ خشتی خام از جبر که ما معماران بنای اختیار خود با آن هستیم.

  • .. ــاوقــ ـــاتـــ ..
  • چهارشنبه ۳۰ مرداد ۰۴

مردی در پس یک سکوت

در دنیای خاطرات کودکی نسل‌ دهه ۶۰، شخصیتی زندگی می‌کند که صدایش هرگز شنیده نشد، اما خنده‌هایش در گوش میلیون‌ها کودک ایرانی طنین‌انداز است. «قلقلی»، با آن حرکات پانتومیم شیرین و دنیای رنگارنگ بی‌کلامش، نماد شادی‌های ساده و بی‌آلایش بود. اما در پس این نقابِ سکوت و لبخند، مردی به نام شهرام لاسمی، روایتی عمیق، تلخ و فلسفی از زندگی را حمل می‌کرد؛ داستانی از تضاد میان تصویر و حقیقت، سکوتِ صحنه و فریادهای روح.

  • .. ــاوقــ ـــاتـــ ..
  • يكشنبه ۲۷ مرداد ۰۴

سکوت گورستان دیجیتال

در گوشه‌ای از اینترنت، جایی که هیاهوی شبکه‌های اجتماعی امروزی به آن نرسیده، کوچه‌های بن‌بست و خانه‌های متروکه‌ای وجود دارد. خانه‌هایی که روزگاری گرم و پر از زندگی بودند؛ پنجره‌هایشان رو به دنیا باز بود و از هر کدام، صدای قلمی و فکری به گوش می‌رسید. اینجا وبلاگستان است، شهر ارواح دیجیتالی ما.

  • .. ــاوقــ ـــاتـــ ..
  • شنبه ۲۶ مرداد ۰۴