این عادت ـش به مادربزرگ ـش (مادری) رفته است ، عادت به تکرار یک عمل حتی اگر به آن فعل احتیاجی نباشد، توسط یک شخص و تبدیل شدن آن به یک وظیفه برای همان شخص!

دیشب برای رضایت دادن برای برگشتن به خانه قول پیتزا دادم ، در برگشت برایش از پیتزا فروشی سر خیابان نزدیک خانه مان که کیفیتش بر کمیتش میچربد اما قیمتش کمی بالاست پیتزا خریدم و نوش جان کرد!

امشب هم بر طبق عادت تازه کشف شده اش ، بهانه پیتزا گرفت با اینکه شام را میل کرده بود! و منی که از حقوق این ماه ۷۰۰ هزار تومان باقی مانده بود ، مجبور شدم نصف قیمت پیتزای سر خیابان را بروم و پیتزای آماده از فروشگاه بخرم و در خانه گرم کنم! ( از این مقدار با خرید کمی مایحتاج رسید فروشگاه شد  ۵۰۰ هزار تومان ! )

مشغول خوردن بود که یکباره گفت ، بابا فردا پیتزای خوبی بخر این کمی تند است ! و بعد از هر گازی که میزد ، یک قُلُب آب می نوشید !

حال من مانده ام و عمل به وعده فردا شب !