ما در دورانی زندگی میکنیم که بیش از هر زمان دیگری به اطلاعات دسترسی داریم، اما کمتر از همیشه بر سر یک «حقیقت مشترک» توافق داریم. این تناقضی است که در قلب بسیاری از چالشهای اجتماعی امروز ما نهفته است.
در گذشته، منابع اطلاعات محدود و عمدتاً یکسویه بودند. یک یا چند روایت اصلی وجود داشت که جامعه، چه در تأیید و چه در رد آن، موضع خود را مشخص میکرد. اما امروز، هر فرد در معرض بمبارانی از اخبار، تحلیلها، و روایتهای متناقض از هزاران منبع است: از رسانههای رسمی گرفته تا شبکههای اجتماعی، از کانالهای خبری بینالمللی تا گروههای خانوادگی در پیامرسانها.
مسئله فلسفی اینجاست: این تکثر، به جای آنکه به درک عمیقتری از واقعیت منجر شود، اغلب به پدیدهای به نام «تجزیۀ حقیقت» (Fragmentation of Truth) دامن زده است. الگوریتمهای شبکههای اجتماعی ما را در «حبابهای اطلاعاتی» (Echo Chambers) محبوس میکنند و تنها چیزهایی را به ما نشان میدهند که باورهای قبلیمان را تأیید کند. در نتیجه، هر گروه و هر فرد، «حقیقت» اختصاصی خود را میسازد و آن را تنها نسخۀ معتبر از واقعیت میداند.
پیامد اجتماعی این پدیده ویرانگر است:
۱. فرسایش اعتماد: وقتی هیچ معیار مشترکی برای سنجش درستیِ یک خبر وجود ندارد، اعتماد به همهچیز و همهکس از بین میرود؛ از نهادهای اجتماعی و رسانهها گرفته تا حتی یکدیگر.
۲. قطبیشدن جامعه: جامعه به جزیرههایی از باورهای متعارض تبدیل میشود که زبان یکدیگر را نمیفهمند. گفتگو جای خود را به جدل میدهد، زیرا دیگر نقطۀ شروع مشترکی برای بحث وجود ندارد. هر طرف دیگری را یا «ناآگاه» میداند یا «مغرض».
۳. فلج شدن کنش جمعی: برای حل مشکلات بزرگ اجتماعی، مانند بحرانهای اقتصادی یا محیطزیستی، نیاز به درک و ارادهای مشترک داریم. اما وقتی حتی بر سر صورت مسئله توافق نداریم، چگونه میتوانیم برای یافتن راهحل همکاری کنیم؟
راه خروج چیست؟
راه حل، بازگشت به دوران تکصدایی نیست، بلکه حرکت به سوی یک بلوغ فکری جدید است. این بلوغ در گرو دو چیز است:
* مسئولیتپذیری فردی در قبال تفکر نقادانه: باید فعالانه از حبابهای اطلاعاتی خود خارج شویم. به منابعی گوش دهیم که با ما مخالفند، نه برای جدل، بلکه برای فهمیدن. باید بیاموزیم که میان «خبر»، «تحلیل» و «شایعه» تمایز قائل شویم و همواره از خود بپرسیم: «از کجا میدانم چیزی که میدانم، درست است؟»
* بازسازی فضاهای گفتگوی سازنده: ما به فضاهایی نیاز داریم که در آن افراد با دیدگاههای مختلف بتوانند بدون ترس از برچسب خوردن، با یکدیگر صحبت کنند. هدف این گفتگوها نه اثبات برتری یک «حقیقت» بر دیگری، بلکه تلاش برای یافتن «نقاط اشتراک» و ساختن یک «فهم مشترک» حداقلی است.
جامعهای که حقیقتهایش تکهتکه شده، جامعهای تنها و ناتوان است. امروز، بزرگترین چالش فلسفی و اجتماعی ما، نه کشف یک حقیقت مطلق، بلکه بازسازی توانایی گفتگو برای ساختن یک «واقعیت مشترک» است؛ واقعیتی که بتوان بر پایۀ آن، آیندهای بهتر را بنا کرد.
انتخاب با ماست: در جزیرههای حقیقت فردی خود منزوی بمانیم، یا پلی از گفتگو بر فراز شکافها بسازیم؟