به این فکر کردهای که شاید زیباترین بخشهای وجود ما، درست از همان جایی جوانه میزنند که روزی «شکسته»ایم؟
درست مثل «کینتسوگی» (Kintsugi)؛ هنر باستانی ژاپنی.
در این هنر، کوزههای شکسته را نه با پنهان کردن ترکها، بلکه با پر کردن آنها توسط «طلای مذاب» ترمیم میکنند. نتیجه، اثری است که به مراتب زیباتر و ارزشمندتر از کوزهی سالم اولیه است. چرا؟ چون حالا داستانی برای گفتن دارد.
زندگی ما نیز همینگونه است.
ما انسانها تمایل داریم از زخمها و شکستهایمان فرار کنیم یا آنها را پنهان سازیم. اما امید واقعی، آن چسب نامرئی نیست که شکستگیها را پنهان کند؛ امید، آن «طلای مذابی» است که با پذیرش رنج، درزهای وجود ما را پر میکند و به ما اصالت میبخشد.
تاریکیها، شکستها و رنجها، نه برای نابودی ما، بلکه برای این هستند که فضایی برای ورود «نور» باز کنند. همانطور که مولانا میگوید: "نور از جایی وارد میشود که زخمی هست."
پس...
به جای تمرکز بر «شکستن»، بر «طلایی» تمرکز کن که میتواند آن را پر کند.
شاید بزرگترین امید زندگی این باشد: ما برای نشکستن نیامدهایم؛ ما آمدهایم تا پس از شکستن، باشکوهتر از قبل بایستیم.
ذهنت را درگیر این سوال کن: کدام شکستگی در وجود تو، منتظر طلای مذابِ «پذیرش» و «امید» است تا تو را به اثری منحصربهفرد تبدیل کند؟