قراری بگذار ، تا قدری با هم آه بکشیم . . .

اشتباه از ما بود که خواب سرچشمه را در خیال پیاله می دیدیم

دستهامان خالی
دلهامان پر
گفتگوهامان، مثلا یعنی ما

کاش می‌دانستیم هیچ پروانه‌ای پریروز پیله‌گی خویش را بیاد نمی‌آورد

حالا مهم نیست که تشنه به رویای آب می‌میریم
از خانه که می‌آئی
دستمالی سفید، پاکتی سیگار، گزیده شعر فروغ
و تحملی طولانی بیاور
احتمال گریستن ما بسیار است.

«سید علی صالحی»

  • .. ــاوقــ ـــاتـــ ..
  • دوشنبه ۳۰ مرداد ۰۲

برداشتم از تفکرات وارن فرل (Warren Farrell‎)

گاهی اوقات به ذهنم می رسد که ما مردان در اسارت زنان گرفتار شده ایم ( دامنه معنایی گسترده ای دارد )

و اما بعد . . .

آبراهم لینکلنِ مادر مرده، به گور خودش خندیده است که پایان دوران برده داری را اعلام نموده است!

ما مردان (رنگی پوست) توسط زنان (سفید پوست) هنوز که هنوز است در برده داری به سر می بریم و قاعدتاً اسیر را می بایست غذا و آب داد تا به عنوان برده خدمت نماید و دلیل آشپزی نمودن زنان در خانه برای مردان این است.

😁

  • .. ــاوقــ ـــاتـــ ..
  • دوشنبه ۲۳ مرداد ۰۲

سفر بی بازگشت . . .

خانه دلتنگ غروبی خفه بود
مثل امروز که تنگ است دلم
پدرم گفت چراغ
و شب از شب پُر شد
من به خود گفتم
یک روز گذشت
مادرم آه کشید
زود برخواهد گشت

ابری آهسته به چشمم لغزید
و سپس خوابم برد
که گمان داشت که هست این همه درد
در کمین دل آن کودک خرد؟
آری آن روز چو می رفت کسی
داشتم آمدنش را باور
من نمی دانستم معنی هرگز را
تو چرا بازنگشتی دیگر؟

آه ای واژه ی شوم

خو نکرده ست دلم با تو هنوز
من پس از این همه سال
چشم دارم در راه
که بیایند عزیزانم آه…

«ابتهاج»

  • .. ــاوقــ ـــاتـــ ..
  • شنبه ۲۱ مرداد ۰۲

احساس زندگی

انسان با احساس زنده است. ( فلینت )

تمامی حس هایی که انسان درک می کند ، از مغمومیت تا مشعوفیت ، همه و همه انسان را شکل و شمایل داده اند و به نظر این حقیر ! شق مغمومیت برای این انسان خاکی نه تنها لازم و ضروری است ! بلکه به مثابه اور شارژی بهت آور ، که دود از کله خاک خورده و دودآلود این انسان زمینی بر می خیزاند تا که در فلسفه خلقت و موجودیت و وجودیت قدری تأمل و تفکر نماید.

در میان حس های مغموم انسانی ! حس دل تنگی، عجیب عجین شده است برای برانگیختگی !

باشد که تناوب این حس. مستدام باد!

  • .. ــاوقــ ـــاتـــ ..
  • چهارشنبه ۱۸ مرداد ۰۲

اسارت متمم عشق نیست

اپیزود اول : هر کسی چه مرد و چه زن ، در زندگی زناشویی و یا هر نوع رابطه ای ! به صورت اختصاصی یکسری آزادی های مشروع دارند که افراد مقابل باید به اون آزادی ها احترام بگذارند و طرف مقابل را در منگنه و محدودیت قرار ندهند، حال این آزادی ها در هر فردی متفاوت بوده و دارای تلورنسی از رفتار هاست.

اپیزود دوم : مرد گنده ، مثل چیز ! از خانمش میترسد. آخر چرا باید برای کشیدن یک نخ سیگار ! اینقدر دروغ و دونگ سر هم کنی تا که در خفا و بدور از فهم زنت این جرم را مرتکب شوی و در آخر به انواع و اقسام محو کننده بو متوسل شوی ؛ از برگ درخت گرفته تا . . .

اپیزود سوم : زن و شوهر وقتی از هم دور هستند باید دلشان برای هم تنگ شود و اینکه می بینی مرد هایی هستند که همسرانشان را تشویق می کنند که ؛ « چند روزی ول کن و استراحت کن و برو خانه پدرت ! » اینها عاشق این هستند که از قید و بند اسارت رها شوند تا کمی در آزادی های مشروع و نامشروع، مست و نشئه شوند ! اینها هیچ وقت عاشق هم نیستند و بر حسب یکسری دلایل غیر از دوست داشتن در کنار هم مانده اند!

  • .. ــاوقــ ـــاتـــ ..
  • يكشنبه ۱۵ مرداد ۰۲