مغز خشک های متعصب !

همسایه دیوار به دیوارمان در یک آپارتمان سه طبقه دو واحدی است. فردی است متدین ، پایبند به شرعیات و ظاهر و الصلاح ! به شخصه بدی از او ندیده ام و در مراودات چند ثانیه ای که در راه پله ، پارکینگ با وی داشته ام بسیار مودب و متین برخورد می کند و در جلوی من دست بر سینه می گذارد و سر خم می کند. تا اینکه چند صباحی او را ندیدم و چون زیاد با وی دم خور نیستم ، برایم اهمیت چندانی نداشت ، تا اینکه همسرم در مورد همسایه بغل دستیمان از من جویا شد ! اظهار بی اطلاعی نمودم، همسرم گفت که فلانی خانمش را فرستاده خانه پدرش و گویا می خواهد طلاقش بدهد ! من کم مانده بود شاخ درآورم ، گفتم آنها که هیچ بحث مشاجره ای نداشته اند ! چه شده ؟!

گفت گویا آقای همسایه نسبت به خانمش بد گمان است و در خیالات خود فکر میکند همسرش به او خیانت می کند !

«حالا شاید فکر کنید ، همسرش از این افراد بی قید و بند است ! نه خیر!

بنده خدا به قدری مستور و با حیا است که فکر میکنم جمعا دو سه مرتبه آن هم دورادور او را دیده ام و جالب این است که وقتی در راه پله ببیند مردی  میخواهد تردد کند ، به سرعت نور خود را گم و گور می کند که خدایی ناکرده چشم مردی به او اصابت نکند!»

گفتم : بعید میدانم همسرش اهل این جور اراجیف باشد ، این خانم که من دیدم آفتاب مهتاب ندیده است !

همسرم گفت : تقصیر خانمش نیست ، گویا آقای همسر کمی تا قسمتی بدگمان است و تصورات و خیالات بی پایه و اساسی دارد.

همسرم از زیر زبانش کشیده بود که گویا ، آقای با غیرت، زن چاق و گوشتی دوست دارد و این حرف ها بهانه است ! بنده خدا هر چه میخورد همان چهار پاره استخوان است و نمی تواند باب دل آقا شود !

با گریه گفته بود ، خودم آخر میدانم ، مرا طلاق می دهد و می رود با یک زن تپل اما بی حجاب ازدواج می کند !

نمی دانم چرا این مدل افراد در جامعه زیاد اند و در یک موضوع با هم شریک هستند!

آن هم این است هر چه فردی دین دار تر ، ظاهر و صلاح تر ، مذهبی تر و ... باشد دوز میل جنسیش نیز به فراخور گرایش مذهبی اش نیز داغ تر است.

 

پینوشت:

۱)مطمئنا همه افراد مذهبی این گونه نیستند و شاید این نوع نگرش ناشی از بایاس ذهنی من نسبت به این موضوع است. هستند انسان های مذهبی، معتدل ، خوب ، خدایی و ... که با دیدنشان یاد خدا می افتی و خدا همیشه خیرشان دهد.

۲) به شخصه از انسان ها متدین و مذهبی بیشتر می ترسم تا انسان های بی قید و بند ، به این دلیل آن فرد متدین و دین دار ، به اسم دین می تواند بیشتر به تو آسیب بزند تا یک فرد بی قید . . .

  • .. ــاوقــ ـــاتـــ ..
  • يكشنبه ۲۳ بهمن ۰۱

ع - ش - ق

عشق زمانی معنا پیدا می کند که پای معشوقی در میان باشد، آتش آن نیز هر چه از معشوق دور تر و دست نیافتنی تر باشد ، شعله اش افروغته تر و سوزان تر است.

اگر بخواهیم کمی ادویه فلسفی به آن بپاشیم ، عشق آدمی به خالق به واسطه دست نیافتنی بودن ، نادیده بودن، دوربودن و در فراغ بودن است که معنا پیدا کرده است.

بنابراین می توان استنباط کرد، عشق واقعی به معشوق به معنای نرسیدن هاست، که اگر وصالی در آن باشد ، عشق موضوعیت ندارد.

عشق ≠ دل بستگی ، وابستگی

  • .. ــاوقــ ـــاتـــ ..
  • شنبه ۲۲ بهمن ۰۱

غرق در اغراق !

چشمانم از حدقه در آمده بود و هیچ چیزی جز صدای مبهم و نا مفهوم نمی شنید...

دست و پا هایم که دیگر گریپاژ کرده بودند و دیگر نایی برای به تکاپو زدنهایشان نمانده بود ، آهسته آهسته ، تسلیم اعمال جبری می شد که محیط پیرامونم برای مغزم تدارک دیده بود...

آری مغزم سیگنال غرق شدن می داد و اندام های حرکتی نیز با این فرمان مغز رفته رفته تسلیم تحمیل مرگ می شدند!

اما اینکه می گویند میان قلب و مغز یک جدال بی انتهاست، دروغ نگفته اند، در اوج حاکمیت مغز، وقتی مغز، خود نیز تسلیم تحمیل را می پذیرد، روزنه ای از امید در تاریکی نا تمام به وسیله قلب همچون چراغی کم سو ! مسیری را روشن می سازد که اندام ها را به حرکتی عجیب وا می دارد و یکباره همه چیز بر میگردد...

گاهی اوقات مغز محیطی از اغراق را برایت می سازد که تو در آن غرق می شویی و نجات غریق تو می شود همان قلبت که برای زندگانیت همیشه خود را به تکاپو می زند که تو قدری زنده بمانی .

 

پینوشت:

✓ زمستان ۱۳۹۶ تجربه غرق شدن در استخر.

  • .. ــاوقــ ـــاتـــ ..
  • سه شنبه ۶ دی ۰۱