اصول فراموش شده

گاهی اوقات بهتر است هر از گاهی در مسیر رفته مان به پشت سر خود نگاه کنیم و راه رفته خویش را ورانداز کنیم.

فراموش نکنیم؛ اصول دین همان « توحید ، نبوت و معاد است » مابقی فروعی ایست که در حاشیه اصول قرار می گیرد و نبایستی آنها را جایگزین اصول کرد.

مطمئناً کسی که اصول را قبول نداشته باشد و به آنها مومن نباشد، اعمالی که از فروع دین پیاده میکند هیچ فایده ای ندارد.

عجیب نیست ؟!

----

پینوشت:

فروع دین : نماز، روزه، زکات، خمس، حج، جهاد، امر به معروف، نهی از منکر، تولّی و تبرّی.

  • .. ــاوقــ ـــاتـــ ..
  • جمعه ۲۶ آبان ۰۲

سقوط علم از آسمان . . .

مرگ بر

مرگ ناگهانی صد هزار زندگی،

در یکی دو ثانیه،

با سقوط علم از آسمان

😢

  • .. ــاوقــ ـــاتـــ ..
  • پنجشنبه ۲۷ مهر ۰۲

یار دبستانی من

پاییز که می شود ، آدم ناخودآگاه یاد مدرسه می افتد ، اما مدرسه های زمان ما پا به سن گذاشته ها کجا و مدرسه رفتن های بچه های امروزی کجا !

یادم است مدرسه های زمان ما تعدادشان کم بود و عموماً مدارس دولتی بود ! ردیف های سه نفره و کلاس های شلوغ و پلوغ ! والدین اینقدر که درگیر امورات زندگی و خانه بودند از احوالات بچه هایشان بی خبر بودند و تعداد زیاد فرزندان نیز مجالی برای رسیدگی به امورات تک تک فرزندان برایشان نمی گذاشت!

هیچ وقت سختی های دوران تحصیلم فراموشم نمی شود ، ساعت ها وقتمان با پای پیاده در مسیر مدرسه رفتن هدر میرفت و زیر برف و باران حتی ! مدرسه رفتن را برایمان تعطیل نمی کرد !

جرأت داشتی معلمت را در زمان های خارج از وقت مدرسه در خیابان می دیدی ! روز بعدش حتم کتک ش را باید نوش جان می کردی ( بی دلیل ، صرفاً به جرم اینکه در خیابان و بازار دیده شده ای )

کتک خوردن با شیلنگ و ترکه چوب های آب خورده که تا ساعت ها دردش را روی تنت حس می کردی !

از خودکار لای انگشت دانش آموزان گذاشتن و فشار دادن انگشتان تا زدن فندوق و گردو بر روی سر ( عمل به نحوی بود که انگشت اشاره را خم می کردند و بر روی سرت می کوبیدند ) و صدا پوکیدنش به کنار ، درد وصف ناشندنیش نیز توأمان موجب منگی می گشت !

دعوا ها که نُقل و نبات دوران تحصیل بود ، یادم است دوران ابتدایی(کلاس دوم) که دختر و پسر با هم به صورت مختلط درس می خواندیم من به واسطه جثه کوچکم مستعد کتک خوردن بودم ! یک روز یکی از همکلاسی هایم بعد از تعطیلی مدرسه به من حمله کرد و قصد کشتنم را داشت ! صحنه با جزئیاتش از ذهنم پاک نشده است ! یکباره یک دختر از مدرسه مان ناجی من گشت و جلوی آن پسر را گرفت و با تهدید به او گفت اگر بار دیگر به این پسر نزدیک شوی با من طرفی ! اگر بزرگتر بودم حتما عاشقش می شدم و به قول امروزی ها با او رِل می زدم !😀

بله دوستان ! حال که به گذشته نگاه میکنم دوران تحصیل در گذشته با امروز زمین تا آسمان متفاوت بوده است!

  • .. ــاوقــ ـــاتـــ ..
  • چهارشنبه ۱۹ مهر ۰۲

مریض حالی ام خوش نیست .

مریض حالی ام خوش نیست. نه خواب راحتی دارم. نه مایلم به بیداری. درون ما تفاوت هاست. تو مبتلا به درمانی. ومن دچار بیماری. کنار تخت می خوابم. مگر هوا که بند آمد. . .

 پی نوشت :

توی اوج سرماخوردگی توأم با آلرژی شدید که یک هفته است درگیر آن هستم آرزو کردم ، کی سلامت ام را بدست آورم تا بار دیگر سیگار بکشم !

امروز به آرزوی خودم رسیدم 🚬🔥

  • .. ــاوقــ ـــاتـــ ..
  • دوشنبه ۳ مهر ۰۲

در این بازار همه چیز فروشی نیست !

مادر تو دیگر چرا ؟!

زنی مسن قریب به ۶۰ سال سن طوری لباس پوشیده است (البته چه عرض کنم اگر بشود آن را پوشش گذاشت!) که تمام چین و چروک های اندامی که دیگر به حالت تنظیمات کارخانه باز نمی گردد و به مثابه کش تنبان کش آمده بود از مکان اولیه به مکانی جدید نقل مکان کرده بود را بیرون انداخته و . .‌ .

بو ها !

خیلی کم پیش می آید در خیابان ها یا فروشگاه ها که از کنار فردی عبور کنیم بوی خوش بدهد! عموما بو ها نُت های آغازین و پایانی اش جز با تهوع عمیق رفع نمیشود ! آخر لباس ها و پوشش هایتان پیش کش! این بو های عجیب و غریب دیگر چه صیغه ایست که از خود متصاعد می کنید و در حلق ما فرو میکنید!

(دوستی گفت این بوهای بد مربوط میشود به خوردن مشروب ، که موجب تغییرات در بدن شده و بوی بد ساطع میشود)

تن ـشان میخارد خب !

همه چیز را بیرون ریخته ، هیچ چیزی برای پنهان کردن ندارد، از شکل هندسی اندام گرفته تا رنگ پوست های ممنوعه! حتی سایز ها را هم دیگر نیاز به گفتن ندارد ، فروشنده با همان دید چشمی لباس می دهد و او هم بدون اینکه به اتاق پرو برود همانجا می کَند ! می ریزد بیرون ! ( این حرکت که قطعا در بلاد کفر هم قفل است)

  • .. ــاوقــ ـــاتـــ ..
  • دوشنبه ۲۰ شهریور ۰۲