تعداد نخ های سیگار را بالا برده ام ، همزمان با بالا رفتن تعداد نخ ها ، تعداد صفر های موجودی حساب های بانکی م به واسطه خرج و مخارج سنگین زندگی کمتر شده است !
اگر این بهمن* دوست داشتنی نبود ، چه می بایست کرد ؟
پینوشت:
* سیگار بهمن سیلور
تعداد نخ های سیگار را بالا برده ام ، همزمان با بالا رفتن تعداد نخ ها ، تعداد صفر های موجودی حساب های بانکی م به واسطه خرج و مخارج سنگین زندگی کمتر شده است !
اگر این بهمن* دوست داشتنی نبود ، چه می بایست کرد ؟
پینوشت:
* سیگار بهمن سیلور
یک هفته ای بود که دچار IMS مردانه شده بودم و امروز عصر توانستم با شنا کردن این حالت را از خودم دور کردن.
نیازمندی هایی نظیر همدردی، فهمیده شدن ، درک شدن و . . . مشابه PMS زنانه !
پینوشت:
بعد ۱۰ ماه به دنیای وبلاگ بازگشتم.
بیخود شدهام لیکن بیخودتر از این خواهم
با چشم تو می گویم من مست چنین خواهم
«مولانا»
گاهی اوقات بهتر است هر از گاهی در مسیر رفته مان به پشت سر خود نگاه کنیم و راه رفته خویش را ورانداز کنیم.
فراموش نکنیم؛ اصول دین همان « توحید ، نبوت و معاد است » مابقی فروعی ایست که در حاشیه اصول قرار می گیرد و نبایستی آنها را جایگزین اصول کرد.
مطمئناً کسی که اصول را قبول نداشته باشد و به آنها مومن نباشد، اعمالی که از فروع دین پیاده میکند هیچ فایده ای ندارد.
عجیب نیست ؟!
----
پینوشت:
فروع دین : نماز، روزه، زکات، خمس، حج، جهاد، امر به معروف، نهی از منکر، تولّی و تبرّی.
مرگ بر
مرگ ناگهانی صد هزار زندگی،
در یکی دو ثانیه،
با سقوط علم از آسمان
😢
پاییز که می شود ، آدم ناخودآگاه یاد مدرسه می افتد ، اما مدرسه های زمان ما پا به سن گذاشته ها کجا و مدرسه رفتن های بچه های امروزی کجا !
یادم است مدرسه های زمان ما تعدادشان کم بود و عموماً مدارس دولتی بود ! ردیف های سه نفره و کلاس های شلوغ و پلوغ ! والدین اینقدر که درگیر امورات زندگی و خانه بودند از احوالات بچه هایشان بی خبر بودند و تعداد زیاد فرزندان نیز مجالی برای رسیدگی به امورات تک تک فرزندان برایشان نمی گذاشت!
هیچ وقت سختی های دوران تحصیلم فراموشم نمی شود ، ساعت ها وقتمان با پای پیاده در مسیر مدرسه رفتن هدر میرفت و زیر برف و باران حتی ! مدرسه رفتن را برایمان تعطیل نمی کرد !
جرأت داشتی معلمت را در زمان های خارج از وقت مدرسه در خیابان می دیدی ! روز بعدش حتم کتک ش را باید نوش جان می کردی ( بی دلیل ، صرفاً به جرم اینکه در خیابان و بازار دیده شده ای )
کتک خوردن با شیلنگ و ترکه چوب های آب خورده که تا ساعت ها دردش را روی تنت حس می کردی !
از خودکار لای انگشت دانش آموزان گذاشتن و فشار دادن انگشتان تا زدن فندوق و گردو بر روی سر ( عمل به نحوی بود که انگشت اشاره را خم می کردند و بر روی سرت می کوبیدند ) و صدا پوکیدنش به کنار ، درد وصف ناشندنیش نیز توأمان موجب منگی می گشت !
دعوا ها که نُقل و نبات دوران تحصیل بود ، یادم است دوران ابتدایی(کلاس دوم) که دختر و پسر با هم به صورت مختلط درس می خواندیم من به واسطه جثه کوچکم مستعد کتک خوردن بودم ! یک روز یکی از همکلاسی هایم بعد از تعطیلی مدرسه به من حمله کرد و قصد کشتنم را داشت ! صحنه با جزئیاتش از ذهنم پاک نشده است ! یکباره یک دختر از مدرسه مان ناجی من گشت و جلوی آن پسر را گرفت و با تهدید به او گفت اگر بار دیگر به این پسر نزدیک شوی با من طرفی ! اگر بزرگتر بودم حتما عاشقش می شدم و به قول امروزی ها با او رِل می زدم !😀
بله دوستان ! حال که به گذشته نگاه میکنم دوران تحصیل در گذشته با امروز زمین تا آسمان متفاوت بوده است!
مریض حالی ام خوش نیست. نه خواب راحتی دارم. نه مایلم به بیداری. درون ما تفاوت هاست. تو مبتلا به درمانی. ومن دچار بیماری. کنار تخت می خوابم. مگر هوا که بند آمد. . .
پی نوشت :
توی اوج سرماخوردگی توأم با آلرژی شدید که یک هفته است درگیر آن هستم آرزو کردم ، کی سلامت ام را بدست آورم تا بار دیگر سیگار بکشم !
امروز به آرزوی خودم رسیدم 🚬🔥
مادر تو دیگر چرا ؟!
زنی مسن قریب به ۶۰ سال سن طوری لباس پوشیده است (البته چه عرض کنم اگر بشود آن را پوشش گذاشت!) که تمام چین و چروک های اندامی که دیگر به حالت تنظیمات کارخانه باز نمی گردد و به مثابه کش تنبان کش آمده بود از مکان اولیه به مکانی جدید نقل مکان کرده بود را بیرون انداخته و . . .
بو ها !
خیلی کم پیش می آید در خیابان ها یا فروشگاه ها که از کنار فردی عبور کنیم بوی خوش بدهد! عموما بو ها نُت های آغازین و پایانی اش جز با تهوع عمیق رفع نمیشود ! آخر لباس ها و پوشش هایتان پیش کش! این بو های عجیب و غریب دیگر چه صیغه ایست که از خود متصاعد می کنید و در حلق ما فرو میکنید!
(دوستی گفت این بوهای بد مربوط میشود به خوردن مشروب ، که موجب تغییرات در بدن شده و بوی بد ساطع میشود)
تن ـشان میخارد خب !
همه چیز را بیرون ریخته ، هیچ چیزی برای پنهان کردن ندارد، از شکل هندسی اندام گرفته تا رنگ پوست های ممنوعه! حتی سایز ها را هم دیگر نیاز به گفتن ندارد ، فروشنده با همان دید چشمی لباس می دهد و او هم بدون اینکه به اتاق پرو برود همانجا می کَند ! می ریزد بیرون ! ( این حرکت که قطعا در بلاد کفر هم قفل است)
صبح الطلوع برای ثبت وقایع و تهیه گزارشات مکتوب عازم سفر کاری شدم، بخشی از وقایعی که همه رسانه های داخلی از پخشش عاجز هستند در ذیل برایتان بازگو می کنم؛
نکته: این وقایع بخش اقلیت جمعیت مذکور است و تاییدی بر اکثریت نیست.
۱) به علت ضعف زیر ساختی و کبود سرویس بهداشتی نزدیک مرز ، بعضی افراد را مشاهده می کنی که از اتوبوس پیاده شده و در کنار خیابان به صورت سرپایی!! اجابت مزاج می نمودند! حال اینها میخواهند بدون طهارت ، زیارت قبور مطهر بروند ؟!
۲) نرسیده به مرز مهران ، یکی از شهرستان های ماقبل مرز ،آبگرم درمانی طبیعی دارد ، به آنجا که رفتیم ، عده ای در آب استخر شنا می کردند و بعلت عدم آگاهی از وجود گوگرد در آب ، با بردن سر زیر آب چشمانشان سوخته و قرمز گشته بود و از فرط درد ، شروع به کفرگویی می کردند و ... ( از لباس های مشکی و پلاک خودرو های غیر بومی میشد تشخصی داد که زائر هستند - برای اطمینان مقصدشان را پرسیدم ، و اطمینان از زائر بودنشان حاصل شد)
۳) یک خانواده ۵ نفره در مرز به علت حادثه ، کودک ۲ ساله شان فوت نمود ، همانجا جسد این طفل را به سردخانه می سپارند و به مسیر خود برای زیارت ادامه می دهند و به این امید که در راه بازگشت جسد را تحویل و به شهر خودشان ببرند.
۴) یک زوج جوان برای سفر و زیارت در خارج از مرز و در خاک عراق به علت سوار شدن در یک خودرو شخصی بر حسب یک اتفاق راننده، دختر جوان را می رباید و هیچ اطلاعاتی از وی در دسترس نیست ، همسرش بعد از زیارت به خانه بازگشته است.
۵) یک خانواده جوان که مادر خانواده حامله بوده در سفر زیارت و در مسیر پیاده رویی، سقط جنین انجام می دهد ، بعد از چند روز و بهبودی زن ، به مسیر زیارت ادامه داده و به کشور بازگشته اند.
۶) و . . .
--------------
«به کجا چنین شتابان؟»
گَوَن از نسیم پرسید
«دلِ من گرفته زینجا
هوس سفر نداری
ز غبار این بیابان؟»
«همه آرزویم، اما
چه کنم که بسته پایم...»
«به کجا چنین شتابان؟»
«به هر آن کجا که باشد به جز این سرا سرایم»
«سفرت به خیر! اما، تو و دوستی، خدا را
چو ازین کویرِ وحشت به سلامتی گذشتی
به شکوفه ها به باران
برسان سلامِ ما را»
«شفیعی کدکنی»
داستان همسایه ای که پیش تر در این مطلب ( کلیک کنید ) از آن گفته ام:
آقای همسایه عاشق شده است ، آن هم عاشق دختری که قبل تر به خواستگاریش رفته و جواب منفی شنیده است. ( آن خانم اکنون متأهل است )
به نظر شما یک فرد متأهل چه مرد و چه زن ، می توانند عاشق شخص دیگری شود؟!
با توجه به غیر اختیاری بودن این عمل ، آیا این عمل قبیح است ؟!
علاج کار چیست ؟!
تاپاله ! بوی پِهِن سرآپا تن ـش را احاطه کرده بود ، گویی سالها آبی به تن نزده و پاکیزگی را سه طلاقه کرده!
کوه ـیی از چربی با یک رکابی به رنگ قرمز جیق ! وقتی که می دوید در شعاع ۵ متری اطرافش را عطآگین می نمود و. . .
فرض نمایید در حال دویدن هستید و به مراتب نفس نفس زنان حجم زیادی هوا وارد ریه خود می نمایید و یک باره حجم هوایی که به خورد شُش های بخت برگشته می دهید ، توأمان شود با آن همه حجم از جرثومه کثافت !
پینوشت:
ورزش هم اصولی دارد ، لباس ورزشی ، وسیله ای است برای جذب عرق و خوشبوکننده ها هم به مراتب برای خوش بو نگه داشتن تن.