احساس زندگی

انسان با احساس زنده است. ( فلینت )

تمامی حس هایی که انسان درک می کند ، از مغمومیت تا مشعوفیت ، همه و همه انسان را شکل و شمایل داده اند و به نظر این حقیر ! شق مغمومیت برای این انسان خاکی نه تنها لازم و ضروری است ! بلکه به مثابه اور شارژی بهت آور ، که دود از کله خاک خورده و دودآلود این انسان زمینی بر می خیزاند تا که در فلسفه خلقت و موجودیت و وجودیت قدری تأمل و تفکر نماید.

در میان حس های مغموم انسانی ! حس دل تنگی، عجیب عجین شده است برای برانگیختگی !

باشد که تناوب این حس. مستدام باد!

  • .. ــاوقــ ـــاتـــ ..
  • چهارشنبه ۱۸ مرداد ۰۲

اسارت متمم عشق نیست

اپیزود اول : هر کسی چه مرد و چه زن ، در زندگی زناشویی و یا هر نوع رابطه ای ! به صورت اختصاصی یکسری آزادی های مشروع دارند که افراد مقابل باید به اون آزادی ها احترام بگذارند و طرف مقابل را در منگنه و محدودیت قرار ندهند، حال این آزادی ها در هر فردی متفاوت بوده و دارای تلورنسی از رفتار هاست.

اپیزود دوم : مرد گنده ، مثل چیز ! از خانمش میترسد. آخر چرا باید برای کشیدن یک نخ سیگار ! اینقدر دروغ و دونگ سر هم کنی تا که در خفا و بدور از فهم زنت این جرم را مرتکب شوی و در آخر به انواع و اقسام محو کننده بو متوسل شوی ؛ از برگ درخت گرفته تا . . .

اپیزود سوم : زن و شوهر وقتی از هم دور هستند باید دلشان برای هم تنگ شود و اینکه می بینی مرد هایی هستند که همسرانشان را تشویق می کنند که ؛ « چند روزی ول کن و استراحت کن و برو خانه پدرت ! » اینها عاشق این هستند که از قید و بند اسارت رها شوند تا کمی در آزادی های مشروع و نامشروع، مست و نشئه شوند ! اینها هیچ وقت عاشق هم نیستند و بر حسب یکسری دلایل غیر از دوست داشتن در کنار هم مانده اند!

  • .. ــاوقــ ـــاتـــ ..
  • يكشنبه ۱۵ مرداد ۰۲

بابا فردا پیتزای خوبی بخر …

این عادت ـش به مادربزرگ ـش (مادری) رفته است ، عادت به تکرار یک عمل حتی اگر به آن فعل احتیاجی نباشد، توسط یک شخص و تبدیل شدن آن به یک وظیفه برای همان شخص!

دیشب برای رضایت دادن برای برگشتن به خانه قول پیتزا دادم ، در برگشت برایش از پیتزا فروشی سر خیابان نزدیک خانه مان که کیفیتش بر کمیتش میچربد اما قیمتش کمی بالاست پیتزا خریدم و نوش جان کرد!

امشب هم بر طبق عادت تازه کشف شده اش ، بهانه پیتزا گرفت با اینکه شام را میل کرده بود! و منی که از حقوق این ماه ۷۰۰ هزار تومان باقی مانده بود ، مجبور شدم نصف قیمت پیتزای سر خیابان را بروم و پیتزای آماده از فروشگاه بخرم و در خانه گرم کنم! ( از این مقدار با خرید کمی مایحتاج رسید فروشگاه شد  ۵۰۰ هزار تومان ! )

مشغول خوردن بود که یکباره گفت ، بابا فردا پیتزای خوبی بخر این کمی تند است ! و بعد از هر گازی که میزد ، یک قُلُب آب می نوشید !

حال من مانده ام و عمل به وعده فردا شب !

  • .. ــاوقــ ـــاتـــ ..
  • شنبه ۱۴ مرداد ۰۲

تو فقط بِکش !

خستگی از سر و روی ـش می بارید، روز سختی سپری کرده بود در کنار چند نفر ایستاده و شروع به صحبت بود. یکباره دست در کیف رو دوشی اش کرد و پاکت سیگار(مارلبرو فلیتر پلاس وان) را درآورد به طرز هیجان انگیزی سیگار را آتش کرد و با پُکی عمیق، دود حاصل از استعمال را به آسمان هوا کرد و به صحبت کردن ادامه داد… بی هیچ توجهی به چادر روی سر و حجاب کاملی که داشت ! انصافاً زیبایی ذاتی نیز از چهره اش هویدا بود ، صورتی صاف و سفید و تپل ! باقیش نیز بماند !

  • .. ــاوقــ ـــاتـــ ..
  • سه شنبه ۱۰ مرداد ۰۲

پارافیلیا ها ، چشم ها را باید شست !

اینکه مرد ها از طریق دیداری (چشم) ارضاء  میشوند و موجبات لذت در آنها شکوفا می گردد ، امری طبیعی است و نمیشود در آن اِن قُلت آورد.

ولی در این زمانه که همه چیز برعکس شده است و در این خیابان و کوچه پس کوچه هایش ! شاهد چشم چرانی خانم ها نیز هستیم که به طور مرموزانه و زیرکانه ای مردان را دید می زنند و تو گویی میخواهند تو را با چشمانشان قورت دهند.

آخر چه دارند این نره خر های پر پشم و زشت ، که لذت دیدن داشته باشند.

همه چیز عوض شده است.

------

۱- پارافیلیا ؛ تماشاگر جنسی.

  • .. ــاوقــ ـــاتـــ ..
  • دوشنبه ۲ مرداد ۰۲

تحفه !

اینکه در این وضعیت قاراش میش ، که همه مردمان سرزمینم، هشت ـشان گرو نُه ـشان است و از بوق سگ تا ناله کفتار ! کار می کنند تا که یک لقمه نانی به کف آرند به غفلت نروند ! این چشم و هم چشمی های امروزی که با حاکمیت فضای مجازی در ذهن ها که فلان ـک بهمان وسیله را خریده و یا . . . هدیه و تحفه دادن به عروسی های امروزی نیز شده است قوز بالا قوز !

«یاد فیلم برادران لیلی افتادم که پیرمرد قصه با پول بازشستگی خود ، ۳۰ عدد سکه بهار آزادی ! خریده بود که در بزنگاه تاریخ زیست خود بزرگ خاندان شود و در عروسی ۳۰ عدد سکه به عروس و داماد بدهد ! در حالی که پسران خانواده در فقر و بیکاری بسر میبرند و آخر داستان نیز هیچ خیری از آن ندیدن.»

تجربه ثابت کرده است هدایای نقدی و غیر نقدی که در مراسمات اینچنینی که پولش با هزار ضرب و زور جمع شده است و یکباره در شب عروسی یک کسی دیگر هزینه می شود ، نه برای دهنده و نه گیرنده سود و خیری ندارد، چون چشم هایی است که بدنبالش هستند. و به نتیجه نرسیده، پودر میشود.

به قول یک دوست ، کسی دیگر قرار است کیف دنیا را ببرد و شب عروسی از فرش بر فرش، بر عرش اریکه قدرت بنشیند و بُکند در ... و چشم خمار ارضاء شود کسی دیگر است و پول یامفت ـش را ما بدهیم! هزینه های آرایش ، خرید لباس مجلسی خانم خانما که بماند ! که تا هم فیها خالدون ـمان را میسوزاند.

  • .. ــاوقــ ـــاتـــ ..
  • پنجشنبه ۲۹ تیر ۰۲

دلیل زنده بودن ؟!

الف ) اینکه نسبت به جاذبه های دنیا ، کنشگری در یک فرد وجود داشته باشد و میل به سمت آنها برقرار باشد ، این یعنی هموز هم زنده هستی و به زندگی امیدوار هستی!هستند افراد زنده ظاهر که در این دنیای پر زرق و برق هیچ جاذبه ی آنها را فاعل نمیکند و این همان زمانی است که مرده ای متحرک خواهی شد.

 

ب) خداوند همیشه و همه جا نسبت به انسان امیدوار است:

۱- امیدوار برای یک فرد بسیار خوب که بیشتر کار نیک و خیر انجام دهد و خدایی تر شود.

۲- امیدوار برای یک فرد گناه کار که یک روزی و یک لحظه ای به راه خدایی بازگردد.

مرگ تنها دلیل پایان امیدواری خدواند به انسان است ، هم برای انسان درست کردار و هم زشت کردار.

  • .. ــاوقــ ـــاتـــ ..
  • چهارشنبه ۲۱ تیر ۰۲

اعـــتـقاد ؟!

اعتقاد یعنی قبول داشتن و پذیرفتن یک موضوعی مشخص !

آراء و نظرات عموم جامعه می بایست در یک شالوده قرار گرفته باشد و آن شالوده مطمئناً پدیده ایست به نام قانون ! و همیشه یک قانون بد بهتر از بی قانونی است.

پس اعتقاد و معتقد به قانون بودن یک اصل اجتماعی است که اجتماع می بایست به آن پایبند باشند.

حال این سؤال مطرح است ، پایبندی به قانون در جامعه ما به چه کیفیتی است ؟

قانون با مصلحت جور در نمی آید.

  • .. ــاوقــ ـــاتـــ ..
  • سه شنبه ۲۰ تیر ۰۲

یادم آن را فراموش !

عمق حماقت ، وخامت و خامیت یک عمل چهقدر می تواند چگالیش پر بار باشد؟! که بعد از گذشت ۱۵ سال هنوز که به حد چند لحظه که در رشته افکار می گذرد. دوست داری از شدت نفرت ، ذلت و خریت، خودت را مجازات کنی.

گاهی موضوعی را فراموش می کنی ولی هرگز از یاد نمی بری !

  • .. ــاوقــ ـــاتـــ ..
  • سه شنبه ۱۳ تیر ۰۲

شیطان و سن مائل ترکیبی سمی !

آن روز سن مائل در کنار اقیانوس بر سر سنگی نشست که به نظرش سوزان آمد و تصور کرد که آفتاب آن را داغ کرده است لذا خداوند عالم را از این موهبت سپاس گزارد غافل از این که چند لحظه قبل از او شیطان رجیم بر آن سنگ نشسته بود.
اسقف انتظار روحانیون ایورن را میکشید که رفته بودند بار کشتی پر از لباس و پارچه و پوست و غیره برای پوشاک ساکنان جزیره آلکا بیاورند. در این اثنا چشم مائل به کشیش جوانی به نام ماژیس افتاد که از قایقی پیاده میشد و صندوق بزرگی بر دوش داشت این مرد در همه جا به زهد و تقوی معروف بود. وقتی ماریس به سن مائل نزدیک شد صندوق را به زمین نهاد و پیشانی عرق آلود خود را با پشت آستین پاک کرد و گفت:

  • .. ــاوقــ ـــاتـــ ..
  • سه شنبه ۶ تیر ۰۲